و دو جوان همراه او وارد زندان شدند. [روزى] یکی از آن دو گفت: «من [در خواب،] خود را دیدم که [انگور برای] شراب میفشارم» و دیگری گفت: «من خواب دیدهام که بر سر خویش [ظرف] نانی میبرم [و] پرندگان از آن میخورند. ما را از تعبیر آن آگاه کن [که] قطعاً تو را از نیکوکاران میبینیم».