ﮨ
surah.translation
.
من تأليف:
فريق عمل اللغة الفارسية بموقع دار الإسلام
.
ﰡ
ﮝ
ﰀ
طسم [= طا. سین. میم].
این آیاتِ کتابِ روشنگر است.
[بخشهایی] از داستان موسى و فرعون را براى کسانی که ایمان آوردهاند، به درستى بر تو تلاوت مىكنیم.
بیتردید، فرعون در سرزمین [مصر] برتریخواهی کرد و مردمش را به گروههایی تقسیم نمود؛ گروهی از آنان را به ناتوانی [و خواری] میکشاند [چنان که] پسرانشان را میکشت و زنانشان را [برای کنیزی] زنده نگه میداشت. به راستی که او از تبهکاران بود.
و میخواستیم بر بنیاسرائیل، که در آن سرزمین به ناتوانی کشیده شده بودند، [با نابود کردنِ دشمنشان] منت بگذاریم و آنان را پیشوایان [مردم] قرار دهیم و [پس از نابودی فرعون] وارثان [سرزمین شام] نماییم.
و در آن سرزمین به آنان حکومت دهیم و آنچه را فرعون و [وزیرش] هامان و سپاهیانشان همواره از آن مىترسیدند [= سقوط حکومت] به آنان نشان دهیم.
و به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر بده و هنگامی که [از آسیب فرعونیان] بر او ترسیدى، [در جعبهای بگذار و] او را به رود [نیل] بینداز و نترس و اندوهگین نشو [زیرا] قطعاً او را به تو بازمیگردانیم و از پیامبران قرار میدهیم».
[چون مادر موسی چنین کرد،] خاندان فرعون او را [از آب] گرفتند، تا سرانجام [سالها بعد، این فرزند بنیاسرائیل] دشمن و [مایۀ] اندوهشان گردد. به راستی که فرعون و هامان و سپاهیانشان گناهکار بودند.
و [چون فرعون دستور قتل موسی را داد، آسیه] همسر فرعون گفت: «[این پسر] نور چشم من و توست. او را نکشید؛ چه بسا سودی به ما ببخشد یا او را به فرزندی بگیریم»؛ حال آنکه [عاقبتِ کار را] نمیدانستند.
و دل مادر موسی [از همه چیز جز یاد پسرش] تهی گشت و اگر قلبش را مطمئن نكرده بودیم که [به وعدۀ ما] ایمان داشته باشد، نزدیک بود آن راز را فاش كند.
و [مادر موسی پس از آنکه او را در نیل رها کرد] به خواهر او گفت: «به دنبالش برو»؛ [خواهرش] از دور به او مینگریست، در حالی که آنان نمیدانستند [که آن دختر، خواهرِ این کودک است].
و ما [شیرِ] همۀ زنان شیرده را از قبل بر او حرام كردیم [چنان كه سینۀ هیچ یک را نپذیرفت]. آنگاه [خواهرش] گفت: «میخواهید خانوادهای را به شما نشان دهم که او را برایتان نگه دارند و خیرخواهش باشند؟»
[آنان پذیرفتند و به این صورت،] او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن گردد و غمگین نباشد و بداند که وعدۀ الله حق است؛ ولی بیشتر آنان نمیدانند.
و چون موسی به رشد و كمال خویش رسید و برومند شد، به او حکمت و دانش [آیین بنیاسرائیل را] عطا كردیم و نیكوكاران را اینچنین پاداش مىدهیم.
هنگامی که مردم [مشغول استراحت و] بیخبر بودند، موسی [مخفیانه] وارد شهر شد و دو مرد را دید که با یکدیگر درگیر شدهاند. یکی از آنان [از قوم بنیاسرائیل و] از دوستان موسی بود و دیگری [قِبطی بود و] از دشمنانش. کسی که از دوستان او بود، علیه دشمنش از موسی یاری خواست؛ [موسی] مشت [محکمی] به وی زد و او را از پای درآورد [آنگاه] گفت: «این کار شیطان بود. حقا که او دشمن [انسان و] گمراهکنندۀ آشکاری است».
[سپس] گفت: «پروردگارا، من به خود ستم کردهام؛ مرا ببخش» و [الله] او را بخشید. بیتردید، او تعالی آمرزندۀ مهربان است.
[آنگاه] گفت: «پروردگارا، به شکرانۀ آنکه بر من نعمت [قدرت و دانش] ارزانی داشتهای، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود».
[موسی] شب را با ترس و نگرانى در شهر به صبح رساند كه ناگاه مردى كه دیروز از او یارى خواسته بود، باز به فریاد از او یاری خواست. موسی به او گفت: «واقعاً آشکار است که تو [ماجراجو و] گمراهی».
هنگامی که [موسی] خواست به کسی که دشمن هر دوی آنان بود حمله کند، [آن مرد قِبطی] گفت: «ای موسی، آیا میخواهی همان گونه که دیروز کسی را کشتی، [امروز نیز] مرا بکشی؟ قصدِ تو فقط زورگویی در این سرزمین است و نمیخواهی از اصلاحگران [بین افراد] باشی».
و [در این هنگام] مردی [که از دوستان موسی بود] از دورترین نقطۀ شهر شتابان آمد [و] گفت: «ای موسی، بزرگان [قوم فرعون] دربارۀ کشتنت به مشورت نشستهاند؛ پس بیدرنگ [از شهر] خارج شو [که] من قطعاً خیرخواهت هستم»
موسی با ترس و نگرانی از شهر بیرون رفت و گفت: «پروردگارا، مرا از [آسیبِ] ستمکاران نجات بده».
و چون به شهر مَدیَن روی آورد گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند».
و هنگامی که به [چاه] آب مدین رسید، بر سرِ چاه، گروهی از مردم را دید که [چهارپایان خود را] آب میدهند و نزدیک آنان دو زن را دید که [گوسفندانشان را] کنار میکشیدند [و از دیگران فاصله میگرفتند. موسی] گفت: «شما چه میکنید؟ [چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟] آنان گفتند: «ما [به گلۀ خود] آب نمیدهیم تا این چوپانها بازگردند [و مزاحم ما نباشند]. پدرمان پیرمردی کهنسال است [و توانایی این کار را ندارد]».
موسی [گوسفندان] آن دو زن آب داد؛ آنگاه به سوی سایه بازگشت و گفت: «پروردگارا، به هر خیری که برایم بفرستی، سخت نیازمندم».
آنگاه یکی از آن دو [زن] ـ در حالی که با شرم و حیا گام برمیداشتـ نزدش آمد و گفت: «پدرم تو را دعوت میکند [که نزدش بروی] تا مزد آنکه [گوسفندان] را برایمان آب دادی به تو بپردازد». چون [موسی] نزد او رفت و سرگذشت خویش را برایش حکایت کرد، وی گفت: «نترس که از گروه ستمکار نجات یافتهای».
یکی از آن دو [دختر] گفت: «پدر جان، او را استخدام کن [زیرا] بیتردید، بهترین کسی که میتوانی به کار بگیری، آن است که نیرومند و امانتدار باشد [و او چنین است]».
[پیرمرد به موسی] گفت: «میخواهم یکی از دو دخترم را به همسریات درآورم؛ به این [شرط] که هشت سال برایم کار کنی؛ و اگر [این کار را] تا ده سال ادامه دهی، لطف و محبتی از سوی توست و من نمیخواهم بر تو سخت بگیرم. ان شاء الله مرا شایسته [و نیکوکار] خواهی یافت».
[موسی] گفت: «این [قرارداد] میان من و تو باشد که هر کدام از این دو مدت [هشت یا ده سال] را که انجام دادم [به عهدِ خود وفا کردهام]؛ پس ستمی بر من نباشد [و نخواهی که بیشتر بمانم]؛ و الله بر آنچه میگوییم گواه است».
هنگامی که موسی [آن] مدت [معیّن] را به پایان رساند و همراه خانوادهاش [از مدین به سوی مصر] حرکت کرد، [ناگهان در تاریکیِ شب،] از سوی [کوه] طور آتشی دید؛ به خانوادهاش گفت: «بایستید كه من آتشى [از دور] دیدم. شاید خبری از آن برایتان بیاورم یا شعلۀ آتشی [بیاورم] تا گرم شوید».
وقتی به آن آتش نزدیک شد، در کنارۀ راست آن سرزمین، در منطقۀ پربرکت [طور]، از [میان] یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی، بیتردید من الله، پروردگار جهانیانم.
و عصایت را بیفکن». وقتی [موسی چنین کرد و] آن را دید که همچون ماری مىجنبد، [از ترس] پشت کرد و گریخت و بازنگشت. [ندا آمد:] «ای موسی، پیش آی و نترس. قطعاً تو از [آسیب خطرات] ایمن شدهای.
و دستت را در گریبانت فرو بر [تا] سپید و بدون عیب [و بدون بیماری پیسی] خارج شود؛ و [براى رهایى] از این ترس، دستانت را به سمت خود جمع كن [و به سینهات بچسبان]. این دو [معجزۀ عصا و ید بَیضا] دو دلیل [روشن] از سوی پروردگارت برای فرعون و بزرگانِ [قومِ] اوست. به راستی که آنان گروهی نافرمانند».
[موسی] گفت: «پروردگارا، من یکی از آنان را [بدون عمد] کشتهام؛ میترسم که [به قصاص آن قتل،] مرا بکشند.
و برادرم ـ هارونـ زبانش از من شیواتر است؛ پس او را همراهم بفرست تا یاورم باشد و راستگوییام را تأیید کند؛ زیرا میترسم مرا تكذیب کنند».
[الله] فرمود: «تو را با [پیوستنِ] برادرت تقویت خواهیم نمود و سلطه و برتری برایتان قرار میدهیم که [فرعونیان هرگز] به شما دست نیابند؛ و به [برکتِ] معجزاتمان [که در اختیار دارید] شما و هر کس که از شما پیروی کند، پیروزید».
هنگامی که موسی با معجزات روشن ما به سویشان آمد، گفتند: «این [چیزی] نیست مگر جادویی ساختگی؛ و ما هرگز این [ادعای عبادت الله به یگانگی] را از پدرانمان نشنیدهایم».
و موسی گفت: «پروردگارم بهتر مىداند چه كسى هدایت را از نزد او آورده است و [آگاهتر است که] عاقبت نیکِ آن سرا براى کیست. بیتردید، ستمکاران رستگار نمیشوند».
فرعون گفت: «ای بزرگان، معبودی جز خود برایتان نمیشناسم؛ پس ای هامان، برایم آتشی بر گِل برافروز [و آجر بپز] آنگاه برج بلندی بساز؛ باشد که از معبودِ موسی باخبر شوم؛ هر چند که قطعاً او را دروغگو میپندارم».
و او [= فرعون] و لشکریانش به ناحق در سرزمین [مصر] سرکشی کردند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نمیشوند.
[ما] او و لشکریانش را [به عذاب] فروگرفتیم و آنان را به دریا انداختیم؛ پس بنگر که عاقبت ستمکاران چگونه بود.
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که [پیروانشان را] به آتش [دوزخ] دعوت میکردند؛ و روز قیامت یاری نمیشوند.
در این دنیا، به دنبالشان لعنت روانه کردیم و روز قیامت [نیز] زشتمنظرند.
و به راستی، پس از آنکه امتهای پیشین را نابود نمودیم، به موسی کتاب [تورات] دادیم که [دارای] روشنگریها و هدایت و رحمتی برای مردم بود؛ باشد که پند پذیرند.
و تو [ای پیامبر،] آنگاه که فرمان [نبوت] را به موسی میدادیم در دامنۀ غربی [کوه طور] حضور نداشتی و از گواهان [نیز] نبودی.
و [ما پس از موسی] نسلهایی آفریدیم و سالهای طولانی بر آنان گذشت [و پیمان الهی را فراموش کردند]؛ و تو در میان اهل مَدیَن اقامت نداشتی [كه از داستان موسی باخبر باشی و] آیات ما را بر آنان [= مردم مکه] بخوانى؛ بلکه ما بودیم که [این آیات را به سویت] میفرستادیم.
و آنگاه كه [به موسى] ندا دادیم، تو در كنار كوه طور نبودى؛ ولى به عنوان رحمتى از سوی پروردگارت [به تو وحى نمودیم] تا گروهى را كه پیش از تو بیمدهندهاى به سراغشان نیامده است [با این آیات] بیم دهى؛ باشد که پند پذیرند.
[با کافران اتمام حجت کردیم] تا وقتی به کیفر کارهایی كه در گذشته مرتكب شدهاند مصیبتى به آنها میرسد نگویند: «پروردگارا، چرا پیامبری بر ما نفرستادی تا از آیاتت پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟»
ولى هنگامى كه [پیامبرِ] حق، از جانب ما به سراغشان آمد، [یهود از سرِ لجاجت] گفتند: «چرا معجزاتی همانند موسى به او داده نشده است؟» [در پاسخشان بگو:] «مگر [یهود] در گذشته معجزات موسى را انكار نكردند؟» آنان گفتند: «[قرآن و تورات] دو جادو هستند که یکدیگر را تأیید میکنند» و گفتند: «ما تمام [مطالب] آنها را انكار مىكنیم».
بگو: «اگر راستگویید، از جانب الله، كتابى هدایتبخشتر از این دو [کتاب] بیاورید تا من نیز از آن پیروى كنم».
اگر [قریش] به درخواستت پاسخی ندادند، بدان که آنان فقط از هوای نفسشان پیروی میکنند؛ و کیست گمراهتر از آن کس که بدون رهنمودی از سوی الله، از هوای نفسش پیروی میکند؟ بیتردید، الله گروه ستمکار را هدایت نمیکند.
و به راستی، ما این آیات [و حکایات] را یکی پس از دیگری برای آنان [= مشرکان و یهود] نازل کردیم؛ باشد که پند گیرند.
کسانی که پیش از این [آیات الهی] کتاب [تورات] به آنان دادهایم، به این [قرآن] نیز ایمان میآورند
و چون [آیاتش] بر آنان خوانده میشود، میگویند: «به آن ایمان آوردیم. یقیناً سخن حقی از جانب پروردگارمان است. به راستی که ما پیش از [نزول] آن نیز تسلیم [فرمان پروردگار] بودهایم».
اینانند که به پاسِ آنکه شکیبایی کردند، پاداششان را دو بار میگیرند و با کارهای نیک، [گناهان و] بدیها را دفع میکنند و از آنچه به آنان روزی دادهایم انفاق مینمایند.
و هر گاه سخنی بیهوده [و ناشایست از اهل کتاب] میشنوند، [با بیتوجهی] از آن روی میگردانند و میگویند: «[پاداش] کارهای ما برای ماست و [کیفرِ] کارهای شما از آنِ شماست؛ [شما از آزار و ناسزایِ ما] در امانید. ما به دنبالِ [همصحبتی با] جاهلان نیستیم».
[ای پیامبر،] بیتردید، تو نمیتوانی هر کس را دوست داشته باشی [به اجبار به راه راست] هدایت کنی؛ بلکه الله است که هر کس را بخواهد هدایت میکند و او به [حال] راهیافتگان داناتر است.
و [مشرکان] گفتند: «اگر همراه تو از هدایت پیروی کنیم، ما را از سرزمینمان میربایند». آیا ما آنان را در حرم امنی جای ندادیم که انواع محصولات ـ به عنوان روزیای از جانب ما ـ به سویشان سرازیر میگردد؟ ولی بیشتر آنان [قدر نعمتهای الهی را] نمیدانند.
و چه بسیار [مردم] شهرهایی را نابود ساختیم که در حق نعمتهای الهی ناسپاسی کرده بودند. این خانههای [ویرانشدۀ] آنان است که پس از آنان ـ جز اندکیـ [کسی] در آنها سکونت نکرده است و ما وارث آنان بودیم.
و پروردگارت هرگز [مردم] شهرها را نابود نمیکند، مگر آنکه در شهر بزرگی از آنها [همچون مکه] پیامبری بفرستد که آیات ما را بر آنان بخواند؛ و ما هرگز شهرها را نابود نکردیم، مگر آنکه ساکنانش [کافر و] ستمکار بودهاند.
و آنچه به شما داده شده است، بهره[ی گذرا] و زینتِ زندگی دنیاست؛ و آنچه نزد الله است، بهتر و پایدارتر است. آیا نمیاندیشید؟
آیا کسی که به او وعدۀ نیکو دادهایم و به آن خواهد رسید، همچون کسی است که او را از بهرۀ زندگی دنیا برخوردار ساختهایم و روز قیامت از [جمله] احضارشدگان [در آتش دوزخ] است؟
و [یاد کن از] روزى كه الله به آنان ندا مىدهد و مىفرماید: افرادى كه شریکانِ من [در عبادت] میپنداشتید كجا هستند؟»
کسانی [از سران کفار] که عذاب برایشان حتمی است میگویند: «پروردگارا، اینها کسانی هستند که ما گمراهشان کردیم. [آری،] آنان را گمراه کردیم، چنان که [خود نیز] گمراه شدیم. از [شرک و توسل] آنان به سویت بیزاری میجوییم. [در حقیقت،] آنان ما را عبادت نمیکردند [بلکه شیطان را عبادت میکردند]».
و [به مشرکان] گفته میشود: «شریکانتان را [که به جای الله عبادت میکردید] فرابخوانید [تا یاریتان کنند]»؛ آنگاه آنان را میخوانند، ولی پاسخی به اینان نمیدهند و عذاب [دوزخ] را میبینند [و آرزو میکنند] کاش هدایتیافته بودند.
و روزی که [الله] به آنان ندا میدهد و میفرماید: «به [دعوتِ] پیامبران چه پاسخی دادید؟»
در آن روز، همۀ دلایل [و بهانههایی که برای توجیه دارند] از آنان پنهان میگردد و از [شدت عذاب، از حالِ] یکدیگر نمیپرسند.
اما کسی که توبه کند و ایمان آورَد و کار شایسته انجام دهد، امید است که از رستگاران باشد.
و پروردگارت هر چه بخواهد میآفریند و [هر کس را بخواهد به عبادت و پیامبری] برمیگزیند. مشرکان اختیاری ندارند [که در این مورد اعتراض کنند]. الله از چیزهایی که با او شریک میدانند منزه و برتر است.
و پروردگارت آنچه در سینههایشان پنهان میکنند و آنچه آشکار میسازند، [همه را] میداند.
و او الله است که هیچ معبودی [بهحق] جز او نیست. ستایش در دنیا و آخرت برای اوست و حُکم [و فرمانروایی نیز] از آنِ اوست و [همگی] به سوی او بازگردانده میشوید.
[به مشرکان] بگو: «به من بگویید اگر الله [تاریکیِ] شب را تا روز قیامت بر شما پاینده گردانَد، كدام معبود به جز الله برایتان روشنى مىآورَد؟ آیا [سخن حق را] نمیشنوید؟»
بگو: «به من بگویید اگر الله [روشناییِ] روز را تا روز قیامت بر شما پاینده گردانَد، كدام معبود جز الله شبی برایتان میآورد که در آن آرام بگیرید؟ آیا [این نشانههای قدرت الهی را] نمیبینید؟
و الله از رحمت خویش شب و روز را برایتان قرار داد تا در شب آرام گیرید و در روز [تلاش کنید و] از بخشش او [روزی] بجویید و باشد که سپاس گزارید.
و [یاد کن از] روزی که الله به آنان ندا میدهد و میفرماید: «کجا هستند شریکانی که برای من میپنداشتید؟»
و از هر امتی، گواهی برمیگزینیم [که پیامبر آنان است و در مورد کفرشان گواهی میدهد]؛ سپس به آنان میگوییم: «دلیل [کفر و شرکِ] خویش را بیاورید»؛ پس میدانند که حق از آنِ الله است و دروغهایی که میبافتند [و آنچه مشرکانه عبادت میکردند] محو و نابود گشته است.
قارون از قوم موسی بود؛ اما بر آنان فخرفروشی نمود؛ و از گنجینهها، آنقدر به وی داده بودیم که [حتی] حمل کلیدهایش برای گروهی نیرومند مشکل بود. هنگامی که [مردم] قومش به او گفتند: «[به خاطر ثروتت، چنین مغرور و] سرمست نباش. بیتردید، الله سرمستان را دوست ندارد.
و با آنچه الله به تو بخشیده است، [ثوابِ] سرای آخرت را بجوی و [در عین حال،] بهرهات را از [زندگی] دنیا نیز فراموش نکن؛ و چنان که الله به تو نیکی کرده است، تو نیز [به بندگانش] نیکی کن و هرگز در پیِ تبهکاری [و فساد] در زمین نباش. بیتردید، الله مفسدان را دوست ندارد».
[قارون] گفت: «آنچه به من داده شده، در نتیجۀ [قدرت و] دانشی است که نزد من است». آیا نمیدانست که الله نسلهایی را پیش از وی نابود کرده بود که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند؟ و [روز قیامت] از مجرمان دربارۀ گناهانشان سؤال نمیشود [زیرا الله همه را میداند].
قارون با [تجملات و] زینتهایش در برابر قوم خویش ظاهر شد. افرادی [از اطرافیان او] که خواستار زندگی دنیا بودند، گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم. واقعاً او بهرۀ بزرگی [از مال دنیا] دارد».
اما کسانی که دانش [حقیقی] یافته بودند، گفتند: «وای بر شما! برای کسی که ایمان آورده است و کارهای شایسته میکند، ثواب الهی بهتر است؛ و این [سخن] را کسانی جز شکیبایان نمیپذیرند».
سپس قارون را همراه خانهاش در زمین فروبردیم؛ آنگاه هیچ گروهى نداشت كه او را در برابر [عذاب] الله یاری كنند و [خود نیز] نتوانست به خویشتن یاری رساند.
و کسانی که دیروز آرزو میکردند به جای او باشند، بامداد [روز بعد] میگفتند: «وای بر ما! گویی الله است که [نعمت و] روزی را بر هر کس که بخواهد گسترده میدارد و [یا] تنگ میگیرد. اگر الله بر ما منّت ننهاده بود، قطعاً ما را [نیز به سزای سخنانمان به ژرفای زمین] فرومیبُرد، ای وای! گویی کافران هرگز رستگار نمیشوند.
این سرای آخرت را [فقط] برای کسانی قرار میدهیم که خواهان گردنکشی و فساد در زمین نیستند؛ و سرانجامِ نیک، از آنِ پرهیزگاران است.
[روز قیامت،] هر کس نیکی بیاورد، [پاداشی] بهتر از آن خواهد داشت و هر کس بدی بیاورد، [بداند] کسانی که کارهای ناشایست کردهاند، جز [به مقدار] آنچه میکردند کیفر نمیبینند.
همان [پروردگاری] که قرآن را [نازل نمود و تبلیغ آن را] بر تو واجب کرد، قطعاً تو را به جایگاهت [در مکه] بازمیگردانَد. بگو: «پروردگارم بهتر میداند چه کسی هدایت آورده است و چه کسی در گمراهیِ آشکار است».
و [پیش از بعثت،] تو انتظار نداشتی که این کتاب [آسمانی] بر تو نازل شود. [این نبود،] مگر رحمتى از جانب پروردگارت. پس هرگز پشتیبان کافران نباش.
و مبادا [کافران] تو را از [تبلیغ] آیات الهی ـ پس از آنكه بر تو نازل شد ـ بازدارند! و [مردم را] به سوی پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکان نباش.
و معبود دیگری با الله [به نیایش] نخوان. هیچ معبودی [بهحق] جز او نیست. همه چیز فناپذیر است؛ مگر [ذات جاوید و] روی او. فرمانروایی [تنها] از آنِ اوست و [روز قیامت، همگی] به پیشگاه او تعالی بازگردانده میشوید.