ﮨ
surah.translation
.
من تأليف:
مركز تفسير للدراسات القرآنية
.
ﰡ
ﮝ
ﰀ
﴿طسٓمٓ﴾ سخن در مورد حروف شبیه این حروف در آغاز سورۀ بقره بیان شد.
این است آیات قرآن واضح.
از قصۀ موسی علیه السلام و فرعون، حقیقتی را برایت میخوانیم که در آن هیچ تردیدی برای مردمی که ایمان میآورند نیست؛ زیرا آنها هستند که از آن نفع میبرند.
همانا فرعون در سرزمین مصر سرکشی کرد، و در آنجا مسلط شد و توان یافت، و ساکنانش را گروههای پراکندهای گرداند، گروهی از آنها، یعنی بنیاسرائیل، را با قتل پسرهایشان و نگهداشتن زنانشان برای خدمت، به هدف زیادهروی در خوارکردن آنها ناتوان کرد، بهراستیکه او با ستم و طغیان و تکبر از فسادکاران در روی زمین بود.
و خواستیم بر بنیاسرائیل که فرعون آنها را در سرزمین مصر ناتوان کرد؛ با نابودی دشمنشان، و برطرف ساختن ناتوانی از آنها، لطف کنیم، و آنها را پیشوایانی قرار دهیم که در حق به آنها اقتدا میشود، و آنها را پس از نابودی فرعون وارثان سرزمین مبارک شام قرار دهیم، چنانکه الله تعالی میفرماید: ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَاۖ...﴾ [الأعراف: 137] «و شرق و غرب زمین را که در آن برکت داده بودیم؛ به گروهیکه ناتوان (و مستضعف) شمرده میشدند، به میراث دادیم...».
و خواستیم که آنها را با حاکم کردن در سرزمین مصر قدرت دهیم، و به فرعون و پایههای اصلی حکومتش یعنی هامان و لشکریان آن دو که در حکومتداری به آنها یاری میرساندند، نابودی حکومت آنها را که از آن میترسیدند، و پایان یافتن آن بر دست نوزاد پسری از بنیاسرائیل نشان دهیم.
و به مادر موسی علیه السلام الهام کردیم که او را شیر بده و هرگاه از فرعون و قومش در مورد او ترسیدی که او را بکشند او را در صندوقی قرار بده، و در رود نیل بینداز، و در مورد او نه از غرق شدن بترس و نه از فرعون، و بهسبب جدایی او اندوه مدار، زیرا ما او را زنده بهسوی تو بازمیگردانیم، و او را از رسولان الله که آنها را بهسوی مخلوقاتش میفرستد قرار میدهیم.
پس آنچه را که بر او الهام شد؛ یعنی قرار دادن موسی در صندوق، و انداختن او در رود اطاعت کرد، و خاندان فرعون بر او دست یافتند و او را گرفتند، تا آنچه را الله اراده کرده بود از اینکه موسی علیه السلام دشمنی برای فرعون خواهد شد که الله پادشاهیاش را به دست او از بین میبرد، و باعث اندوه آنها خواهد شد، محقق گردد، همانا فرعون و وزیرش هامان و یاوران آن دو بهسبب کفر و طغیان، و فسادکاری در روی زمین گناهکار بودند.
و هنگامیکه فرعون خواست او را بکشد همسرش به او گفت: این مایۀ شادی من و توست، او را نکشید شاید با خدمت به ما نفع برساند، یا با فرزند خواندگی، او را به فرزندی بگیریم، و آنها از آنچه که نابودیشان به دست او منجر خواهد شد آگاه نبودند.
و قلب مادر موسی علیه السلام از تمام امور دنیا جز امر موسی علیه السلام خالی گشت و صبر نکرد، تا اینکه نزدیک بود از شدتِ وابستگی زیاد به او، آشکار کند که او فرزندش است، اگر قلبش را آنگونه که لازم بود استوار نگردانیده بودیم، و او را به صبر امر نکرده بودیم تا از مؤمنان توکلکننده بر پروردگارشان و شکیبایان در برابر حکم او تعالی باشد.
و مادر موسی علیه السلام پس از اینکه موسی علیه السلام را در رود افکند به خواهرش گفت: او را دنبال کن تا بدانی با او چه میشود، پس از دور به او نگریست تا امرش آشکار نگردد، و فرعون و قوم او احساس نکنند که او خواهرش است و میخواهد از حالش جویا شود.
و موسی علیه السلام به تدبیر الله از زنان شیر نخورد، و چون خواهرش اشتیاق آنها بر شیر دادن او را دید به آنها گفت: آیا شما را به اهل خانهای که به او شیر میدهند و از او نگهداری میکنند، و خیرخواه او نیز هستند راهنمایی کنم؟
پس موسی علیه السلام را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمانش با دیدن موسی علیه السلام از نزدیک روشن شود، و بهسبب فراق او اندوه ندارد، و بداند که وعدۀ الله به بازگردانیدن موسی علیه السلام به او حقیقتی است که هیچ تردیدی در آن راه ندارد، اما بیشتر آنها از این وعده آگاه نبودند، و هیچکس نمیدانست که او مادرش است.
و چون به سن سخت شدن بدن رسید، و در نیرویش استحکام یافت - فهم و علم در دینِ بنیاسرائیل پیش از نبوتش به او دادیم، و همانگونه که موسی علیه السلام را در قبال طاعت او جزا دادیم در هر زمان و مکانی نیکوکاران را جزا میدهیم.
و موسی علیه السلام هنگام استراحت مردم در خانههایشان وارد شهر شد، آنگاه دو مرد را دید که با یکدیگر منازعه و زد و خورد میکنند، یکی از آنها از بنیاسرائیل قوم موسی، و دیگری از قِبط قوم فرعون دشمن موسی علیه السلام بود، پس کسیکه از قومش بود از موسی علیه السلام خواست که او را در برابر کسیکه از قبط و دشمنش بود یاری رساند، پس موسی مشتی به قبطی زد، و بهسبب قدرت آن ضربه او را کشت، موسی علیه السلام گفت: این امر از آراستن و فریبکاری شیطان است، بهراستیکه شیطان برای کسیکه از او پیروی کند دشمنی گمراهکننده و آشکار است، پس کاری که از جانب من حاصل شد بهسبب دشمنی او، و بهسبب این است که گمراهکننده است و میخواهد مرا گمراه کند.
موسی علیه السلام با خواندن پروردگارش و با اعتراف به کاری که انجام داده بود، گفت: پروردگارا بهراستیکه من با قتل این قبطی بر خودم ستم کردم، پس گناهم را برایم بیامرز، و الله آمرزش موسی علیه السلام توسط خویش را بیان میفرماید، بهراستیکه او تعالی نسبت به بندگان توبهکارش بسیار آمرزنده و مهربان است.
پس با خبر موسی علیه السلام ادامه داد که در آن گفت: پروردگارا بهسبب قدرت و حکمت و علمی که به من ارزانی داشتی هرگز یاور مجرمان در جرم آنها نخواهم بود.
پس چون قتل قبطی از او سر زد صبحگاه ترسان در شهر منتظر بود که چه چیزی رخ میدهد، ناگهان همان کسیکه دیروز از او درخواست یاری و کمک در برابر دشمن قبطیاش کرده بود در برابر قبطیای دیگر از او کمک میطلبید، موسی علیه السلام به او گفت: بهراستیکه تو فریبکار و گمراه آشکاری هستی.
پس وقتی موسی علیه السلام خواست به قبطی که دشمن او و دشمن اسرائیلی بود حمله کند، اسرائیلی گمان کرد که موسی علیه السلام میخواهد به او حمله کند چون از او شنید که میگفت: ﴿إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ﴾، از این رو به موسی علیه السلام گفت: آیا میخواهی مرا بکشی همانگونه که دیروز یک نفر را کشتی، تو نمیخواهی جز اینکه ستمکاری بر روی زمین باشی که مردم را بکشی و به آنها ستم کنی و نمیخواهی از کسانی باشی که میان نزاع کنندگان اصلاح برقرار میکند.
و هنگامیکه این خبر منتشر شد و مردی از دورترین نقطۀ شهر برای دلسوزی بر موسی علیه السلام به سرعت آمد، و گفت: ای موسی، سران قوم فرعون در مورد قتل تو با یکدیگر رایزنی میکنند پس از شهر برو، زیرا من از خیرخواهان تو هستم و نگرانم از اینکه به تو دست یابند و تو را بکشند.
آنگاه موسی علیه السلام فرمان آن مرد خیرخواه را اجرا کرد، و ترسان و درحالیکه انتظار میکشید چه اتفاقی برایش رخ میدهد از شهر خارج شد، و اینگونه پروردگارش را خواند: پروردگارا مرا از قوم ستمکار نجات بده، تا آسیبی به من نرسانند.
و چون رو بهسوی مدین پیش رفت گفت: امیدوارم که پروردگارم مرا به بهترین راه راهنمایی کند، و از آن منحرف نشوم.
و وقتی به آب مدین که از آن آب برمیداشتند رسید گروهی از مردم را دید که به دامهایشان آب میدادند، و پایینتر از آنها، دو زن را دید که گوسفندهایشان را از آب بازمیدارند تا مردم آب بردارند، موسی علیه السلام به آن دو گفت: چرا همراه مردم آب برنمیدارید؟ آن دو به او گفتند: عادت ما این است که درنگ میکنیم و آب برنمیداریم تا اینکه چوپانان بازگردند؛ تا مبادا با آنها آمیخته شویم، و پدرمان پیری سالخورده است، و نمیتواند آب بردارد، پس ما به آب دادن گوسفندانمان ناچاریم.
پس به آن دو دلسوزی کرد و گوسفندانشان را آب داد، سپس بهسوی سایه بازگشت و در آنجا استراحت کرد، و با اشاره به نیاز خویش پروردگارش را خواند، و گفت: پروردگارا بهراستیکه من به هر خیری که برایم بفرستی نیازمندم.
چون آن دو رفتند پدرشان را در مورد موسی علیه السلام باخبر کردند، پس یکی از آن دو را بهسوی موسی علیه السلام فرستاد تا او را دعوت کند، آن دختر درحالیکه با حیا راه میرفت، گفت: پدرم تو را دعوت میکند نزدش بیایی تا مزد اینکه به ما آب دادی را برایت بدهد، وقتی موسی علیه السلام نزد پدر آن دو آمد، و او را از سرگذشت خویش باخبر ساخت، برای آرام کردن موسی علیه السلام به او گفت: نترس که از قوم ستمکار، فرعون و سرانش نجات یافتی، زیرا آنها تسلطی بر مدین ندارند، و نمیتوانند آزاری به تو برسانند.
یکی از دو دخترش گفت: ای پدرم، او را استخدام کن تا گوسفندانمان را بچراند، زیرا شایستگی این را دارد که او را به کار بگماری؛ چون هم قوی است و هم امانتدار، زیرا آنچه که به آن مکلف شده است را با قدرت انجام میدهد، و آنچه را که بر آن امین گماشته شده است با امانتداری حفظ میکند.
پدر آن دو دختر خطاب به موسی علیه السلام گفت: میخواهم یکی از این دو دخترم را به نکاح تو درآورم، به شرط اینکه مهریۀ او این باشد که هشت سال گوسفندانمان را بچرانی، و اگر این مدت را ده سال کامل کنی لطفی از جانب تو است و به آن مجبور نیستی، زیرا پیمان بر هشت سال بسته شده است، و بیشتر از آن اختیاری است، و من نمیخواهم که تو را به آنچه برایت دشوار است ملزم کنم. - انشاءالله- مرا از نیکوکارانی که به پیمانها وفا میکنند، و عهدها را نمیشکنند خواهی یافت.
موسی علیه السلام گفت: این پیمانی میان من و تو است که بر آن پیمان بستیم، پس هر یک از دو مدت: هشت یا ده سال را که انجام دادم، به آنچه بر من است وفا کردهام، پس بیشتر از من نخواه، و الله بر آنچه که پیمان بستیم وکیل و نگهبان است.
پس چون موسی علیه السلام کاملترین آن دو مدت یعنی ده سال را تمام کرد، و خانوادهاش را از مدین بهسوی مصر برد در کنار طور آتشی دید، به خانوادهاش گفت: بایستید، که من آتشی دیدم، شاید از آن خبری برایتان بیاورم، یا شعلهای از آتش برایتان بیاورم تا با آن آتشی برافروزید، و خودتان را در برابر سرما گرم کنید.
پس وقتیکه موسی علیه السلام به آتشی که دیده بود رسید پروردگارش از سمت راست وادی در جایگاهی که الله با سخنگفتن با موسی علیه السلام از درخت، آن را برکت داد به او ندا داد: ای موسی همانا من الله پروردگار تمام مخلوقات هستم.
و عصایت را بینداز، آنگاه موسی علیه السلام برای اطاعت از امر پروردگارش آن را انداخت، و وقتی عصا را دید که از نظر سرعت همانند ماری حرکت میکند و میجنبد با فرار و ترس از آن پشت کرد، و از گریزش بازنگشت، آنگاه پروردگارش به او ندا داد: ای موسی پیش آی، و از آن نترس؛ زیرا تو از این و سایر مواردی که میترسی در امان هستی.
دست راستت را در گریبانت قرار بده، سفید و بدون پیسی خارج میشود. پس موسی علیه السلام دستش را داخل کرد آنگاه سفید مانند برف خارج شد. و دستت را به خود بچسبان تا ترس تو آرام گیرد. آنگاه موسی علیه السلام دستش را به خویش چسباند و ترس از او برطرف شد، پس این دو مورد - عصا و دست- دو حجت فرستادهشده از جانب پروردگارت بهسوی فرعون و سران قومش است، زیرا آنها با کفر و ارتکاب گناهان نافرمان الله هستند.
موسی علیه السلام با توسل به پروردگارش گفت: همانا من یکی از آنها را کشته ام و میترسم که اگر برای ابلاغ آنچه به آن رسالت یافتهام نزدشان بروم مرا بکشند.
و برادرم هارون از من سخنورتر است پس او را به عنوان یاوری همراه من بفرست تا در سخنم با من موافقت کند، اگر فرعون و قومش مرا تکذیب کردند، همانا من میترسم از اینکه مرا تکذیب کنند چنانکه این کار عادت امتهایی است که رسولان پیش از من بهسوی آنها فرستاده شدند و آنها را تکذیب کردند.
الله در پاسخ به دعوت موسی علیه السلام گفت: - ای موسی- به زودی تو را با فرستادن برادرت همراه تو به عنوان رسول و یاور تقویت خواهیم کرد، و حجت و تأییدی برای شما دو نفر قرار میدهیم، تا آسیبی که آن را نمیپسندید به شما نرسانند، بهسبب آیات ما که شما را با آنها فرستادیم شما و مؤمنانی که از شما پیروی کنند پیروز هستید.
پس وقتی موسی علیه السلام با آیات آشکار ما نزدشان رفت گفتند: این نیست جز دروغی ساختگی که موسی آن را ساخته است، و این را از پدران نخستین خویش نشنیدهایم.
و موسی علیه السلام خطاب به فرعون گفت: پروردگارم از فرد راستگویی که راهنماییای را از جانب او سبحانه آورد آگاه است، و میداند که چه کسی سرانجام خوشی در آخرت دارد، بهراستیکه ستمکاران به هدفشان دست نمییابند و از آنچه میترسند نجات پیدا نمیکنند.
و فرعون خطاب به اشراف قومش گفت: ای سران، معبودی جز خودم برای شما نمیشناسم، پس ای هامان برایم بر گِل آتش بیفروز تا سخت شود آنگاه با آن، بنایی مرتفع برایم بساز تا به معبود موسی بنگرم و بر او اطلاع یابم، و بهراستیکه من گمان میکنم موسی در این امر که ادعا میکند فرستادهای از جانب الله بهسوی من و قومم است دروغگو است.
و تکبر فرعون و لشکریانش زیاد شد و بدون هیچ حقی در سرزمین مصر ادعای برتری نمودند، و رستاخیز را انکار کردند، و پنداشتند که در روز قیامت برای حسابرسی و کیفر بهسوی ما بازگردانده نمیشوند.
پس او و لشکریانش را گرفتیم و آنها را غرقشده در دریا انداختیم تا اینکه همگی نابود شدند، پس - ای رسول- بیندیش که سرانجام و نهایت ستمکاران چگونه بود، به تحقیق که سرانجام و نهایت آنها نابودی بوده است.
و آنها را پیشوای طغیانگران و گمراهان قرار دادیم که با انتشار کفر و گمراهی بهسوی جهنم فرامیخواندند، و روز قیامت برای رهایی از عذاب یاری نمیشوند، بلکه به خاطر سنتهای بدی که به جای گذاشتند، و گمراهیهایی که به آن فراخواندند عذاب بر آنها دوچندان میشود، و هم گناه عمل خودشان به این امور و هم گناه کسانیکه در عمل به آن از آنها پیروی کردند برایشان نوشته میشود.
و افزون بر کیفرشان در این دنیا آنها را خوار و مطرود قرار دادیم، و روز قیامت از سرزنش شدگان و رانده شدگان از رحمت الله هستند.
و به تحقیق پس از اینکه رسولانمان را بهسوی امتهای پیشین فرستادیم و آنها را تکذیب کردند، آنگاه آنها را بهسبب تکذیب رسولان نابود کردیم، تورات را به موسی علیه السلام دادیم، که در آن، امور مفید را به مردم میشناساند تا به آن عمل کنند، و امور مضرّ را به آنها میشناساند تا آن را ترک کنند، و در آن، راهنماییِ آنها بهسوی خیر است، و بهسبب خیر دنیا و آخرت که در آن وجود دارد، رحمتی است تا نعمتهای الله بر خودشان را به یاد آورند آنگاه شکر الله را بگزارند و به او تعالی ایمان آورند.
و - ای رسول- تو در سمت غربی کوه نسبت به موسی علیه السلام حاضر نبودی آنگاه که رسالت موسی علیه السلام بهسوی فرعون و سرانش را به او اطلاع دادیم، و از حاضران نبودی تا از آن باخبر باشی و بر مردم حکایت کنی، پس آنچه به مردم خبر میدهی، وحی الله بهسوی توست.
اما ما امتها و مردمانی را پس از موسی علیه السلام پدید آوردیم، که زمان بر آنها دور و دراز شد تا اینکه پیمانهای الله را فراموش کردند، و تو در میان ساکنان مَدیَن مقیم نبودی تا آیات ما را بر آنها بخوانی، اما تو را از جانب خویش فرستادیم، و قصۀ موسی علیه السلام و اقامت او در مَدیَن را به تو وحی کردیم، و به آنچه الله از آن بهسوی تو وحی کرد به مردم حکایت کردی.
و در کنار طور نبودی آنگاه که به موسی علیه السلام ندا دادیم و آنچه را که لازم بود به او وحی کردیم تا آن را حکایت کنی، اما تو را رحمتی از سوی پروردگارت برای مردم فرستادیم، و این قصه را به تو وحی کردیم تا مردمی را که پیش از تو رسولی نزدشان نیامده است انذار دهی تا پند بگیرند، آنگاه به آنچه از جانب الله سبحانه برایشان آوردهای ایمان بیاورند.
و اگر نبود که چون بهسبب کفر و گناهانی که بر آن هستند کیفری الهی به آنها برسد، و با استدلال به عدم ارسال رسول بهسوی آنها بگویند: چرا رسولی بهسوی ما نفرستادی تا آیات تو را پیروی و به آنها عمل کنیم، و از مؤمنان عامل به فرمان پروردگارشان باشیم، اگر این امر نبود بهطور قطع در عذاب آنها شتاب میکردیم، اما عذابشان را به تأخیر انداختیم تا با فرستادن رسولان به سویشان، حجت خویش را بر آنها تمام کنیم.
پس چون محمد صلی الله علیه وسلم با رسالت از جانب پروردگارش نزد قریش آمد آنها در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم از یهود پرسیدند و یهود این شبهه را بر آنها القا کردند و گفتند: چرا آیات دلالتکننده بر رسالت از جانب پروردگار مانند دست و عصا که به موسی داده شد، به محمد داده نشده است، - ای رسول- در پاسخ آنها بگو: آیا یهودیان به آنچه که پیش از این به موسی داده شده است کفر نورزیدهاند، و در مورد تورات و قرآن گفتند: بهراستیکه اینها، دو سحر هستند که یکدیگر را تقویت میکنند، و گفتند: بهراستیکه ما به هر یک از تورات و قرآن کافر هستیم؟!
- ای رسول- به اینها بگو: کتابی نازلشده از جانب الله بیاورید که از تورات و قرآن هدایتکنندهتر باشد، که اگر آن را آوردید از آن پیروی میکنم اگر در این ادعا تورات و قرآن دو سحر هستند راستگو میباشید.
پس اگر قریش درخواست تو برای آوردن کتابی هدایتکنندهتر از تورات و قرآن را اجابت نکردند پس به یقین بدان که تکذیب تورات و قرآن توسط آنها بر اساس دلیل نیست، و فقط برخاسته از پیروی هوس است، و هیچکس گمراهتر از کسی نیست که بدون هدایتی از جانب الله سبحانه از هوس خویش پیروی میکند، بهراستیکه الله مردمی را که بهسبب کفرشان به الله بر خویشتن ستم روا میدارند به هدایت و راه راست توفیق نمیدهد.
و به تحقیق که سخن قصههای پیشین را به مشرکان و یهودیان بنیاسرائیل رساندیم، و وقتیکه رسولانمان را تکذیب کردند عذاب را بر آنها فرو نفرستادیم، تا از آن پند بگیرند و ایمان بیاورند که آنچه به امتهای پیشین رسید به آنها نرَسَد.
کسانیکه قبل از نزول قرآن بر ایمان به تورات استوار ماندند به دلیل خبردادن به قرآن و توصیف آن که در کتابهایشان مییابند به قرآن ایمان میآورند.
و هنگامیکه قرآن بر آنها خوانده میشود میگویند: به آن ایمان آوردیم بهراستی آن حقیقتی است که هیچ تردیدی در آن راه ندارد، و از جانب پروردگارمان نازل شده است، بهراستیکه ما پیش از این قرآن، مسلمان بودیم زیرا به آنچه رسولان آورده بودند ایمان داشتیم.
اینها که صفات مذکور را دارند بهسبب صبر بر ایمان به کتابهایشان، و ایمان آنها به محمد صلی الله علیه وسلم آنگاه که مبعوث شد، و گناهانی را که کسب کردهاند با نیکیهای اعمال صالح خویش دفع میکنند، و از آنچه که به آنها روزی دادهایم در راههای خیر انفاق میکنند الله پاداش عملشان را دو بار به آنها میدهد.
و این مؤمنان اهل کتاب هرگاه سخن باطلی بشنوند بدون اهمیت از آن روی میگردانند و خطاب به اصحاب سخن باطل میگویند: برای ما پاداش اعمال خودمان است، و برای شما پاداش اعمال خودتان است، از ناسزاگویی و آسیب ما در امان هستید، و همنشینی با جاهلان بهسبب زیان و آسیبی که بر دین و دنیا دارد سزاوار ما نیست.
- ای رسول- در حقیقت تو نمیتوانی هرکس مانند ابوطالب و سایر کسانی را که دوست داری با راهنمایی به ایمان هدایت کنی، اما الله، تنها ذاتی است که هرکس را بخواهد به هدایت توفیق میدهد، و او تعالی بر اساس علم ازلی خویش آگاهتر است که چه کسانی به راه راست هدایت میشوند.
و مشرکان ساکن مکه با آوردن بهانه در پیروی از اسلام و ایمانِ به آن، گفتند: اگر از این اسلام که تو آوردهای پیروی کنیم دشمنانمان به سرعت ما را از سرزمین خودمان میرانند، آیا این مشرکان را در حرمی قرار ندادهایم که ریختن خون و ستم در آن حرام است، و در آن از تجاوز دیگران در امان هستند، و میوههای هر چیزی به عنوان روزی از جانب ما که بهسوی آنها میفرستیم به آنجا کشانده میشود؟! اما بیشتر آنها از نعمتهایی که الله بر آنها ارزانی داشته است آگاه نیستند تا در قبال آن شکر او تعالی را به جای آورند.
و چه بسیار شهرهایی که بر نعمت الله بر خویش ناسپاسی کردند و در گناهان و معاصی زیادهروی کردند، آنگاه عذابی را بر آنها فرستادیم و آنها را با آن عذاب نابود کردیم، این مساکن ویرانشدۀ آنها است که مردم بر آنها میگذرند و پس از ساکنان آنها کسی جز شمار اندکی از برخی رهگذران در آنها سکونت نکرده است، و ما وارثانی هستیم که آسمانها و زمین و تمام کسانی را که در آنها هستند به ارث میبریم.
و - ای رسول- پروردگارت هرگز شهرها را ویران نکرده است مگر پس از فرستادن رسولی در شهر بزرگ آنها تا عذری برایشان باقی نماند چنانکه تو را در امالقری، یعنی مکه، فرستاد و ما هرگز ساکنان شهرها را درحالیکه بر راه حق قرار داشتهاند نابود نکردهایم، بلکه فقط در صورتی آنها را نابود میکنیم که با کفر و ارتکاب گناهان ستمکار باشند.
و آنچه که پروردگارتان به شما داده از مواردی است که در زندگی دنیا از آنها بهرهمند میشوید و خودتان را میآرایید سپس از بین میرود، و پاداش بزرگی که در آخرت نزد الله است از کالا و زیور دنیا بهتر و ماندگارتر است، پس آیا در این امر نمیاندیشید، تا باقی را بر فانی ترجیح دهید؟!
آیا کسیکه بهشت و نعمتهای ماندگار آن را در آخرت برایش وعده دادهایم مانند کسی است که مال و زیور در زندگی دنیا به او دادهایم و از آن بهرهمند میشود، سپس در روز قیامت از احضارشدگان بهسوی آتش جهنم است؟!
و روزیکه پروردگارشان اینگونه به آنها ندا میزند: کجایند شریکانم که آنها را به جای من عبادت میکردید و ادعا میکردید که شریکان من هستند؟
کسانی از دعوتگران بهسوی کفر که عذاب بر آنها واجب شده است میگویند: پروردگارا اینها کسانی هستند که آنها را گمراه ساختیم چنانکه خودمان گمراه شدیم، از آنها بهسوی تو بیزاری میجوییم، آنها ما را عبادت نمیکردند، و فقط شیاطین را عبادت میکردند.
و به آنها گفته میشود: شریکانتان را فراخوانید تا شما را از ذلتی که در آن هستید برهانند، آنگاه شریکانشان را میخوانند اما ندایشان را پاسخ نمیدهند، و عذاب آماده برای خودشان را میبینند، آنگاه آرزو میکنند که ای کاش در دنیا از هدایتیافتگان به راه حق بودند.
و روزیکه پروردگارشان اینگونه بر آنها ندا میزند: به رسولانم که آنها را بهسوی شما فرستادم چه پاسخی دادید؟
آنگاه چون یقین پیدا میکنند که بهسوی عذاب رانده میشوند از هراس آسیبی که در آن هستند آنچه را که به آن استدلال میکردند بر آنها پوشیده میماند و نه میتوانند چیزی بگویند، و نه میتوانند از یکدیگر بپرسند.
اما هر یک از این مشرکان که از کفرش توبه کند و به الله و رسولش ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد؛ امید است که از دستیافتگان به آنچه میطلبند، و نجاتیافتگان از آنچه از آن میترسند باشد.
و - ای رسول- پروردگار تو آنچه را که بخواهد بیافریند میآفریند، و هرکس را که بخواهد برای طاعت و نبوت خویش برمیگزیند، و مشرکان اختیاری ندارند تا بر الله اعتراض کنند، و او سبحانه از شریکانی که همراه او عبادت میکنند پاک و منزه است.
و پروردگار از آنچه که سینههایشان پنهان و آشکار میکند آگاه است، و ذرهای از آن بر او تعالی پوشیده نمیماند، و بهزودی آنها را در قبال آن جزا خواهد داد.
و او الله سبحانه است که هیچ معبود برحقی جز او نیست، تمام ستایشها در دنیا، و در آخرت فقط از آنِ اوست، و حکم قابل اجرا که هیچ بازگردانندهای ندارد برای اوست، و در روز قیامت برای حسابرسی و جزا فقط بهسوی او بازگردانده میشوید.
- ای رسول- به این مشرکان بگو: به من خبر دهید اگر الله شب را بر شما جاویدان و مستمر قرار دهد، و تا روز قیامت ادامه یابد، کدام معبود غیر از الله روشناییای مانند روشنایی روز برایتان میآورد؟! پس آیا این حجتها را نمیشنوید، و نمیدانید که هیچ معبودی جز الله نیست که آن را برایتان بیاورد؟!
- ای رسول- به آنها بگو: به من خبر دهید اگر الله تا روز قیامت روز را بر شما همیشگی گرداند، کدام معبود غیر از الله شبی که در آن آرام گیرید برایتان میآورد تا از خستگی کار در روز، استراحت کنید؟! پس آیا این آیات را نمیبینید، و نمیدانید که هیچ معبودی جز الله نیست که تمام این نشانهها را برایتان بیاورد؟!
و - ای مردم- از مظاهر رحمت او تعالی این است که شب را برایتان تاریک قرار داد؛ تا پس از اینکه از کار در روز خسته شدید در آن آرام گیرید، و روز را برایتان روشناییبخش قرار داد؛ تا در آن به جستجوی روزی بکوشید، و تا شکر نعمتهای الله بر خویش را بگذارید و ناسپاسی نکنید.
و روزیکه پروردگارشان اینگونه بر آنها ندا میزند: کجایند شریکانم که آنها را به جای من عبادت میکردید، و گمان میکردید که شریکان من هستند؟
و از هر امتی پیامبرش را حاضر میکنیم که به کفر و تکذیبی که بر آن بودند گواهی میدهد، آنگاه به تکذیب کنندگان این امتها میگوییم: حجتها و دلایل خویش را بر کفر و تکذیبی که بر آن بودید بیاورید، آنگاه حجتهایشان بریده میشود و به یقین میدانند که حقیقتی که هیچ تردیدی در آن نیست برای الله است، و شریکانی را که برای او سبحانه میساختند از آنها پنهان میشود.
بهراستیکه قارون از قوم موسی بود که بر آنها تکبر ورزید، و از گنجهای اموال آنقدر به او دادیم که حمل کلیدهای گنجینههایش بر گروهی نیرومند سنگینی میکرد، آنگاه که قومش به او گفتند: بیش از حد شادی نکن؛ زیرا الله کسانی را که بیش از حد شادی و سرمستی میکنند دوست ندارد، بلکه بر آنها خشم میگیرد و آنها را بر این کار عذاب میکند.
و در اموالی که الله به تو داده است پاداش سرای آخرت را بجوی؛ به اینگونه که آن را در راههای خیر انفاق کن، و سهم خویش از خوردن و نوشیدن و پوشیدن سایر نعمتها، بدون اسراف و زیادهروی، فراموش نکن، و همچنانکه الله سبحانه به تو نیکی کرده است با پروردگارت و بندگان او به نیکی رفتار کن، و با ارتکاب گناهان و ترک طاعات در زمین فساد مجوی، زیرا الله فسادکاران در زمین با ارتکاب گناهان و ترک طاعات را دوست ندارد، بلکه بر آنها خشم میگیرد.
قارون گفت: جز این نیست که این اموال به خاطر علم و قدرتی که دارم به من داده شده است، پس من استحقاق آن را دارم. آیا قارون ندانسته بود که الله پیش از او امتهایی را نابود کرده است که از او قدرت بیشتری داشتند و مال بیشتری جمع کرده بودند؟! اما نه قدرتشان بر آنها سودی رساند و نه اموالشان، و در روز قیامت مجرمان در مورد گناهانشان مورد سوال قرار نمیگیرند زیرا الله از گناهان آنها آگاه است، و سوالکردن از آنها برای سرزنش و توبیخ است.
پس قارون برای نمایاندن ابهتش، در زیور خویش خارج شد، کسانی از اصحاب قارون که در زیور زندگی دنیا طمع میورزیدند گفتند: کاش از زیور دنیا مثل آنچه که به قارون داده شده است به ما داده میشد، بهراستیکه قارون دارای سهمی کافی و بزرگ است.
و کسانیکه علم به آنها داده شده بود وقتی قارون را در زیورش دیدند و آنچه را که اصحابش آرزو کردند شنیدند گفتند: وای بر شما! پاداش الله در آخرت، و نعمتهایی که برای کسیکه به او ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد آماده کرده است، بهتر است از زیور دنیا که به قارون داده شده است، و برای گفتن این سخن و عمل به اقتضای آن توفیق داده نمیشوند مگر شکیبایانی که بر ترجیح دادن پاداشی که نزد الله است بر کالای نابودشدنی دنیا شکیبایی میکنند.
آنگاه برای انتقام از قارون بهسبب سرکشیاش، او و خانهاش و کسانیکه در آن بودند را در زمین فرو بردیم، پس گروهی نداشت که او را در برابر الله یاری رساند، و خودش نیز نتوانست از خویش دفاع کند.
و کسانیکه قبل از فروبردن لقمان در زمین مال و زینت او را آرزو میکردند، صبح حسرتخورده و پندگیرنده میگفتند: آیا ندانسته بودیم که الله روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد میگستراند، و آن را برای هرکس از آنها که بخواهد محدود میگرداند؟! اگر الله بر ما منت ننهاده بود که ما را بهسبب آنچه گفتیم مجازات نکرد؛ بهطور قطع همانگونه که قارون را در زمین فرو برد ما را نیز در زمین فرو میبرد، بهراستیکه کافران، نه در دنیا و نه در آخرت، رستگار نمیشوند، بلکه مقصد و سرانجام آنها تباهی در دنیا و آخرت است.
آن سرای آخرت را سرای نعمتها و تکریم قرار دادهایم برای کسانیکه خواستار گردنکشی در برابر ایمان به حق و پیروی از آن، و فساد در روی زمین نیستند، و سرانجام نیکو یعنی نعمتهای بهشتی، و رضایت الله در آنجا برای کسانی است که با اجرای اوامر و اجتناب از نواهی پروردگارشان، تقوای او تعالی را پیشه میکنند.
هرکس در روز قیامت یک نیکی - از نماز و زکات و روزه و سایر نیکیها- بیاورد جزایی بهتر از آن نیکی برایش است چون آن نیکی برایش تا ده نیکی همانند آن افزوده میشود، و هرکس در روز قیامت یک بدی - از کفر و رباخواری و زنا و سایر بدیها بیاورد- به کسانیکه بدیها را مرتکب شدهاند جز مثل آن چیزیکه انجام دادهاند جزا داده نمیشود؛ بدون افزایش.
در حقیقت همان ذاتیکه قرآن را بر تو نازل کرد و تبلیغش و عمل به آن را بر تو فرض گرداند بهطور قطع تو را پیروزمندانه به مکه بازمیگرداند، - ای رسول- به مشرکان بگو: پروردگارم بهتر میداند که چه کسی هدایت را آورده، و چه کسی در گمراهی آشکاری از هدایت و حقیقت قرار دارد.
و - ای رسول- بیندیش که - قبل از بعثت- امیدوار نبودی قرآن به عنوان وحی از جانب الله بر تو فرستاده شود، اما رحمتی از جانب او سبحانه، نزدول قرآن بر تو را اقتضا کرد، پس یاور کافران بر گمراهیای که در آن هستند نباش.
و نباید این مشرکان تو را از آیات الله پس از اینکه بر تو نازل شد بازدارند تا تلاوت و تبلیغ آنها را رها کنی، و مردم را بهسوی ایمان به الله و توحید او و عمل به شریعتش دعوت کن، و از مشرکانی که همراه الله غیر او را عبادت میکنند مباش، بلکه از موحّدین و یکتاپرستانی باش که فقط الله یگانه را عبادت میکنند.
و جز الله معبودی همراه او تعالی عبادت نکن، هیچ معبود برحقی جز او نیست، همهچیز جز وجه او سبحانه نابود شونده است، و حکم فقط از آنِ اوست که به هرچه بخواهد حکم میکند، و در روز قیامت برای حسابرسی و جزا فقط بهسوی او بازگردانیده میشوید.