ترجمة سورة الشعراء

الترجمة الفارسية - دار الإسلام
ترجمة معاني سورة الشعراء باللغة الفارسية من كتاب الترجمة الفارسية - دار الإسلام .
من تأليف: فريق عمل اللغة الفارسية بموقع دار الإسلام .

طسم [= طا. سین. میم].
این آیاتِ کتابِ روشنگر است.
گویی می‌خواهی از [اندوهِ] اینکه [مشرکان] ایمان نمی‌آورند، خود را هلاک کنی.
اگر بخواهیم، از آسمان نشانه‏اى بر آنان نازل مى‏كنیم كه در برابرش با فروتنى سر فرود آورند.
و هیچ پند تازه‌ای از سوی [الله] رحمان برایشان نمی‌آید، مگر اینکه از آن رویگردانند.
به راستی آنان [دعوت پیامبران و عذاب قیامت را] تکذیب کردند؛ به زودی اخبار آنچه مسخره می‌کردند به آنان خواهد رسید.
آیا به زمین نمى‏نگرند كه چه بسیار از هر گونه [گیاه] سودمندى در آن رویانده‌ایم؟
بی‌تردید، در این [آفرینش،] نشانه‌ای [از قدرت الله بر معاد] است؛ ولی بیشتر آنان ایمان نمی‌آورند.
و بی‌تردید، پروردگارت شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
و [یاد کن از] هنگامی که پروردگارت موسی را ندا داد که: «به سوی قوم ستمکار برو
قوم فرعون ـ [و به آنان بگو] آیا [از کفر و سرکشی] نمی‌پرهیزند؟»
[موسی] گفت: «پروردگارا، به‌راستی می‌ترسم که مرا تکذیب کنند،
و دلم [از تکذیب و کفرشان] تنگ می‌گردد و زبانم [به قدر کافی گویا و] روان نیست؛ پس [جبرئیل را] به سوی هارون بفرست [تا مرا یاری کند].
و آنان [به گمان خویش، قصاصِ] گناهی بر من دارند؛ می‌ترسم که مرا بکشند».
[الله] فرمود: «هرگز! [چنین نیست که بتوانند تو را به قتل برسانند. پس تو و هارون] با آیات [و معجزات] ما بروید. یقیناً [با یاری و تایید] با شماییم و [گفتگویتان را] مى‏شنویم.
پس نزد فرعون بروید و بگویید: «ما فرستادۀ پروردگار جهانیان هستیم؛
که بنی‌اسرائیل را همراه ما بفرست».
[فرعون] گفت: «آیا تو را در كودكى میان خویش پرورش ندادیم و سال‏هایی از عمرت را بین ما نبودی؟
و كار خود را ـ چنان که خواستی‌ـ كردى [و برای یاری مردی از قومت آن مرد قِبطی را کشتی]؛ و تو [نسبت به نعمت‏های من] ناسپاسی».
[موسی] گفت: «من آن [کار] را زمانی انجام دادم که از بی‌خبران بودم [نمى‌دانستم مشتى سبب قتل می‌گردد].
پس چون از شما ترسیدم، فرار کردم. آنگاه پروردگارم به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.
و این [چه] نعمتی است که تو بر من منت می‌گذاری که بنی‌اسرائیل را بردۀ خود ساخته‌ای؟»
فرعون گفت: «پروردگار جهانیان کیست؟»
[موسی] گفت: «پروردگار آسمان‏ها و زمین و آنچه میان آنهاست. اگر اهل یقین هستید [تنها او را عبادت کنید]».
[فرعون] به کسانی که در اطرافش بودند [با تمسخر] گفت: «آیا می‌شنوید [چه می‌گوید]؟»
[موسی] گفت: «[الله] پروردگار شما و پروردگارِ نیاکان شماست.
[فرعون] گفت: «این پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده، یقیناً دیوانه است».
[موسی] گفت: «اگر بیندیشید، [خواهید دانست که او] پروردگار مشرق و مغرب و همۀ چیزهایی است که میان آن دو قرار دارد».
[فرعون پس از ناتوانی از استدلال با موسی] گفت: «اگر معبودی جز من برگزینی، قطعاً تو را زندانی می‌کنم».
[موسی] گفت: «حتی اگر نشانۀ آشکاری [در مورد رسالتم] برایت آورده باشم؟»
[فرعون] گفت: «اگر راست می‌گویی، آن را بیاور».
آنگاه [موسی] عصایش را افکند و ناگهان [تبدیل به] اژد‌هایی آشکار شد.
و دستش را [از گریبان] بیرون آورد و ناگاه در نظرِ بینندگان سپید [و روشن] بود.
[فرعون] به بزرگان پیرامونش گفت: «حقا که این [مرد،] جادوگری داناست.
[او] می‌خواهد شما را با جادویش از سرزمینتان بیرون کند؛ نظرتان چیست؟»
آنان گفتند: «[تصمیم دربارۀ مجازاتِ] او و برادرش را به تأخیر انداز و مأمورانِ جمع‌آوری را به [همۀ] شهر‌ها بفرست
تا هر جادوگر ماهر [و] دانایی را نزدت بیاورند».
[چنین کردند، و سر‌انجام] جادوگران برای وعده‌گاهِ روز معیّن گرد آورده شدند.
و به مردم گفته شد: «آیا شما [نیز] جمع می‌شوید تا [ببینیم برنده کیست]؟
امید که اگر جادوگران پیروز شدند، [همگی] از آنان پیروی کنیم».
وقتی جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: «اگر ما پیروز شویم، آیا پاداشی خواهیم داشت؟»
او گفت: «آری؛ در آن صورت، قطعاً از نزدیکانم خواهید بود».
موسی به آنان گفت: «هر چه [می‌خواهید] بیفکنید، [اکنون] بیفکنید».
آنان ریسمان‏ها و عصا‌هایشان را افکندند و گفتند: «به عزت فرعون سوگند که ما حتماً پیروزیم».
سپس موسی عصایش را افکند؛ ناگهان [تبدیل به اژدهایی شد و] آنچه را به دروغ ساخته بودند بلعید.
آنگاه جادوگران به سجده درافتادند.
[و] گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛
پروردگار موسی و هارون».
[فرعون] گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ بی‌تردید، او همان بزرگِ شماست که به شما جادو آموخته است. به زودی خواهید دانست [که مجازاتتان چیست]. یقیناً دست‏ها و پاهایتان را برعكس [یكدیگر از چپ و راست] قطع مى‏كنم و همگی‌تان را به دار مى‏آویزم».
آنان گفتند: «[در این شکنجه و عذاب] هیچ زیانی نیست. بی‌تردید، ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.
امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را ببخشد که ما نخستین كسانى هستیم كه [از این قوم، به پروردگارِ موسی] ایمان آورده‌ایم».
و به موسی وحی کردیم که: «بندگانم را شبانه [از مصر] بیرون ببر؛ [زیرا سپاه فرعون] قطعاً در پیِ شما خواهد آمد».
فرعون [چون از ماجرا آگاه گردید] مأمورانِ جمع‌آوری [نیرو] را به شهرها فرستاد.
[و اعلام کرد:] اینها [= بنی‌اسرائیل] عده‌ای ناچیزند
و جداً ما را به خشم آورده‌اند
و ما همگی کاملاً [هوشیار و] آمادۀ پیکاریم».
[سرانجام] آنان را از باغ‏ها و چشمه‏ها[ی سرزمین مصر] بیرون آوردیم
و از گنج‏ها و خانه‌های مجلّل [دور ساختیم].
اینچنین [کردیم] و بنی‌اسرائیل را وارث آن [ثروت و داراییِ] نمودیم.
[سپاه فرعون] هنگام طلوع آفتاب به تعقیب آنان پرداختند.
و چون دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «قطعاً [در چنگال فرعونیان] گرفتاریم».
[موسی] گفت: «هرگز! بی‌تردید، پروردگارم با من است و مرا [به راه نجات] هدایت خواهد کرد».
به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن»؛ [هنگامی که عصایش را زد، نیل] شکافته شد و هر بخشی [از آن،] همچون کوهی بزرگ گشت.
و آن گروه دیگر [= سپاه فرعون] را به آنجا كشاندیم.
و موسی و همۀ کسانی را که همراهش بودند نجات دادیم.
و دیگران را غرق نمودیم.
قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پرورگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
[ای پیامبر،] داستان ابراهیم را بر آنان بازگو.
هنگامى كه به پدر و قومش گفت: «چه چیز را عبادت می‏کنید؟»
آنان گفتند: «بُت‌هایی را عبادت می‌کنیم و پیوسته سر بر آستانشان داریم».
[ابراهیم] گفت: «آیا وقتی آنها را می‌خوانید، [صدای] شما را می‌شنوند؟
یا به شما سود و زیان می‌رسانند؟»
آنان گفتند: «[نه،] ولی پدرانمان را یافتیم که چنین می‌کردند [و از آن‏ها تقلید می‏کنیم]».
[ابراهیم] گفت: «آیا دیدید [و دانستید] چیزهایی را که همواره عبادت می‏کردید
[هم] شما و [هم] پدرانتان‌ـ
یقیناً [همۀ] آنها [= معبودان باطل] دشمنِ [عقیدۀ توحیدیِ] من هستند؟ مگر پروردگار جهانیان.
آن [معبودی] ‌که مرا آفریده و هدایتم می‌کند
و همان ذاتی ‌که به من غذا می‌دهد و سیرابم می‌سازد
و هنگامی که بیمار می‌شوم، اوست که شفایم می‌دهد
و ذاتی ‌که مرا می‌میرانَد و [دوباره] زنده‌ام می‌کند
و ذاتی ‌که امیدوارم روز جزا گناهانم را ببخشد.
پروردگارا، به من دانشی [در دین] ببخش و مرا به شایستگان ملحق کن.
و در آیندگان آوازه‌ای نیک برایم قرار بده.
و مرا از وارثان بهشتِ پرنعمت بگردان.
و پدرم را بیامرز [که] بی‌تردید در زمرۀ گمراهان بود.
و روزی ‌که [مردم] برانگیخته می‌شوند، مرا رسوا [و شرمنده] نساز.
همان روزی ‌که مال و فرزندان سودی نمی‌بخشد؛
مگر کسی ‌که با قلبی پاک [و خالی از شرک و نفاق و ریا] به پیشگاه الله بیاید».
و [آن روز،] بهشت برای پرهیزگاران نزدیک می‌گردد
و دوزخ برای گمراهان آشکار می‌شود.
و به آنان گفته می‌شود: «[اکنون] کجا هستند آنچه عبادت می‏کردید
به جای الله؟ آیا [آنها در برابر عذاب الهی] شما را یاری می‌کنند یا [حتی خود] را یاری می‌دهند؟»
پس، آنها [= معبودان باطل] همراه گمراهان در آن [آتش مهیب] افکنده می‌شوند.
و [همراه] تمام لشکریان ابلیس.
در آنجا [مشرکان] در حال ستیز [با معبودان باطل] می‌گویند:
«به الله سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم.
آنگاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر می‌دانستیم.
و ما را کسی جز مجرمان گمراه نکرد.
[اکنون] نه هیچ شفاعتگری داریم
و نه هیچ دوست مهربانی.
كاش بازگشتی [به دنیا] داشتیم و در زمرۀ مؤمنان قرار مى‏گرفتیم».
قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
قوم نوح، پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه‌ که برادرشان نوح به آنان گفت: «آیا [از الله‌] پروا نمی‌کنید؟
به راستی، من پیامبری امین برایتان هستم؛
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است؛
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید».
آنان گفتند: «آیا به تو ایمان بیاوریم در حالی كه [فقط] فرومایگان از تو پیروى كرده‌اند؟»
[نوح] گفت: «من به آنچه آنان [در گذشته] مى‌كردند چه دانشی دارم؟
حساب آنان تنها با پروردگار من است. اگر می‌فهمید [چنین سخن گزافی نگویید].
و من [هرگز] مؤمنان را طرد نمی‌کنم.
من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم».
آنان گفتند: «ای نوح، اگر [از دعوتت] دست برنداری، قطعاً سنگسار می‌شوی».
او گفت: «پروردگارا، قومم مرا دروغگو انگاشتند؛
پس میان من و آنان داوری کن و من و مؤمنانی را که همراهم هستند نجات بده».
او و افرادی را که همراهش بودند، در [آن] کشتیِ آکنده [از انسان و حیوان] نجات دادیم
و باقی‏ماندگان را غرق کردیم.
قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیر مهربان است.
[قوم] عاد [نیز] پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه‌ که برادر‌شان هود به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟»
به راستی، من پیامبری امین برای شما هستم.
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
آیا بر هر مکان بلندی، بنایی بیهوده می‌سازید؟
و قصر‌ها و قلعه‌های محکم و استوار بنا می‌کنید؛ گویی [در دنیا] جاودانید.
و چون [به کسی] حمله‌ور می‌شوید، [بی‏رحم و] ظالمانه حمله می‌کنید.
از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و از ذاتی پروا کنید كه [نعمت‏هایی چنان فراوان] به شما عطا کرده است كه خود، [آنها را بهتر] مى‏دانید.
او به شما چهارپایان و فرزندان [بسیار] عطا کرده است
و باغ‏ها و چشمه‌سار‏ها.
به راستی که من از عذاب روزی بزرگ بر شما می‌ترسم».
آنان گفتند: «چه ما را پند بدهی یا ندهی، برایمان یکسان است [و از تو اطاعت نمی‌کنیم].
این [آیینِ ما، همان] روش پیشینیان است
و ما [هرگز] عذاب نخواهیم شد».
آنان هود را دروغگو انگاشتند؛ ما [نیز] هلاکشان کردیم. قطعاً در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
[قوم] ثمود پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه ‌که برادر‌شان صالح به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟
به راستی، من پیامبری امین برایتان هستم.
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
آیا [مى‌پندارید كه‌] شما را در این نعمت‏هایی كه اینجاست آسوده رها مى‌كنند؟
در [این] باغ‏ها و چشمه‌سارها
و [در کنار این] کشتزارها و نخل‏هایی که میوه‌هایش نرم و رسیده است؟
و ماهرانه از کوه‏ها [برای خود] خانه‌هایی می‌تراشید.
از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و از اسرافکاران [گناهکار] پیروی نکنید.
[همان] کسانی که در زمین به فساد می‌پردازند و [خویشتن را] اصلاح نمی‌کنند».
آنان گفتند: «[ای صالح،] جز این نیست که تو جادوشده‌ای.
تو جز بشری همانند ما نیستی؛ پس اگر راست می‌گویی، نشانه‌ای [بر پیامبری‌ات] بیاور».
[صالح] گفت: «این ماده شتری است كه سهمى از آب [چشمه] دارد و [روزهای معیّنى نیز] شما سهمی از آب دارید.
پس [کمترین] آزاری به آن نرسانید که عذابِ روزی بزرگ شما را فرامی‌گیرد».
اما آن را [زخمی نموده و] کشتند و [آنگاه از کردۀ خود] پشیمان شدند.
پس عذاب [الهی] آنان را فروگرفت. بی‌گمان، در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
قوم لوط [نیز] پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه ‌که برادر‌شان لوط به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟
به راستی، من پیامبری امین برای شما هستم.
پس، از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
آیا از میان جهانیان، با مردان می‌آمیزید،
و همسرانی را که الله برایتان آفریده است رها می‌کنید؟ بلکه شما گروهی متجاوزید.
آنان گفتند: «ای لوط، اگر [از این امر و نهی] دست بر نداری، قطعاً [از شهر] اخراج می‌شوی».
[لوط] گفت: «من دشمن [سرسخت] این کارتان هستم.
پروردگارا، من و خانواده‌ام را از [عاقبت] آنچه [اینها] انجام می‌دهند نجات ده».
ما او و همۀ خانواده‌اش را نجات دادیم
مگر پیرزنی که در میان بازماندگان [در عذاب] بود.
سپس دیگران را نابود کردیم
و بارانی [از سنگ] بر آنان باراندیم؛ و بارانِ بیم‌داده‌شدگان چه بد بود!
بی‌گمان، در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
اصحاب اَیکه [نیز] پیامبران را دروغگو انگاشتند.
آنگاه که شعیب به آنان گفت: «آیا [از الله] پروا نمی‌کنید؟
به‌راستی، من پیامبری امین برای شما هستم.
پس از الله پروا کنید و مطیع [دستورهای] من باشید.
و من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم. پاداش من، تنها بر [عهدۀ] پروردگار جهانیان است.
پیمانه را تمام بدهید و کم‌فروشی نکنید.
و با ترازوی درست وزن کنید.
و کالای مردم را کم ندهید [و حقشان را ضایع نکنید] و در زمین به فساد [و تباهی] نکوشید.
و از ذاتی‌ که شما و امت‏های پیشین را آفرید پروا کنید.
آنان گفتند: «[ای شعیب،] جز این نیست که تو جادوشده‌ای.
تو جز بشری همانند ما نیستی و ما تو را دروغگو می‌پنداریم.
اگر راست می‌گویی، پاره‌ای از آسمان را بر [سر] ما بینداز».
[شعیب] گفت: «پروردگارم به آنچه می‌کنید داناتر است».
او را دروغگو انگاشتند و عذابِ روزِ ابر [آتشبار] آنان را فراگرفت. به راستى که آن [بارانِ آتش،] عذاب روزى هولناک بود.
بی‌گمان، در این [ماجرا] نشانه‌ای [برای عبرت گرفتن] است؛ و بیشتر آنان مؤمن نبودند.
و بی‌تردید، پروردگارت همان شکست‌ناپذیرِ مهربان است.
و به راستی [این] قرآن فروفرستادۀ پروردگار جهانیان است.
روح‌ الامین [= جبرئیل] آن را فرود آورده است.
بر قلب تو [نازل کرده است] تا بیم‌دهنده باشی.
[قرآن را] به زبان عربی روشن [نازل نمود].
و بی‌تردید، [بشارت نزولِ] آن، در کتاب‏های پیشینیان [نیز آمده] است.
آیا همین نشانه برایشان کافی نیست که علمای بنی‌اسرائیل از [حقیقتِ] قرآن آگاهند؟
و اگر آن را بر بعضی از غیر عرب‏ها نازل می‌کردیم
و [پیامبر،] آن را برایشان می‌خواند، به آن ایمان نمی‌آوردند.
[آری،] این گونه آن [کفر و تکذیب] را در دل‏های گناهکاران جای دادیم.
اما به آن ایمان نمی‌آورند تا آنگاه که عذاب دردناک را ببینند.
ناگهان در حالی ‌که بی‌خبرند، به سراغشان می‌آید.
[در آن حال] می‌گویند: «آیا مهلتی [برای توبه] خواهیم داشت؟»
آیا آنان عذاب ما را به شتاب خواستارند؟
آیا دانستی که اگر آنان را سال‏ها [از زندگی دنیا] بهره‌مند سازیم
سپس آنچه که به آنان وعده داده شده است به سراغشان بیاید
این بهره‌مندی‌شان [از دنیا، در هنگام عذاب] سودی برایشان نخواهد داشت؟
و ما [ساکنان] هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر اینکه هشداردهندگانی [از پیامبران] داشتند.
تا آنان را پند دهند؛ و ما هرگز ستمکار نبوده‌ایم [که اتمام حجت نکنیم].
و این قرآن را شیاطین نازل نکرده‌اند.
آنان نه درخورِ این كارند و نه توانش را دارند.
بى‌تردید، آنان از شنیدن [وحى‌] برکنارند.
پس [ای پیامبر،] هیچ معبودی را با الله مخوان، که عذاب خواهی شد.
و خویشاوندان نزدیکت را [از عذاب الهی] بیم ده.
و با مؤمنانی ‌که از تو پیروی کرده‌اند، مهربان [و فروتن] باش.
اگر از [فرمان] تو سرپیچی کردند، بگو: «به راستی، من از آنچه می‌کنید بیزارم».
و بر [الله] شکست‌ناپذیرِ مهربان توکل کن.
همان ذاتی ‌که چون [برای عبادت] برمی‌خیزی، تو را می‌بیند.
و حرکت [و نشست و برخاستِ] تو را میان سجده‌کنندگان [می‌نگرد].
بی‌تردید، او همان شنوای داناست.
آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می‌شوند؟
بر هر دروغگوی گناهکار.
آنان شنیده‌ها[یی را که دزدانه از ملکوت گوش داده‌اند، به جادوگران و فال‏گیران] القا مى‌كنند و بیشتر آنان دروغگو هستند.
و [محمد شاعر نیست؛ زیرا‌] شاعران را گمراهان پیروی می‌کنند.
آیا ندیدی که آنان در هر لغو و بیهوده‌ای [حیران و] سرگشته‌اند؟
و چیزی را می‌گویند که [خود به آن اعتقاد ندارند و] عمل نمی‌کنند؟
مگر کسانی ‌که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند و الله را بسیار یاد کرده‌اند و پس از آنکه ستم دیدند، انتقام گرفتند [و با شعر خود از اسلام و مسلمانان دفاع نمودند]؛ و کسانی ‌که ستم کردند، به زودی خواهند دانست به چه بازگشتگاهی بازمی‌گردند.
Icon